همه چیز قابل پیش بینی بود!
اصلا تو [به دنیا] آمده بودی که
کمی رنگ بپاشی روی...
زندگیِ این منی که سیاه می دید
قبل از تو حتی خورشید را!
تو درونِ چشم هایت دایرةالمعارفی داشتی
که من معنیِ زندگی را همان لحظه فهمیدم
اما خودم را به نفهمی زدم تا باز هم مرورش کنم
تو با لبخندت تمامِ غصه ها را به بازی گرفتی
و... با "دوستت دارم" نگفتن هایت
دوست داشتن را برایم معنی کردی
دیروزِ من...
تو آمده بودی که... بروی...
اصلا تو [به دنیا] آمده بودی که
کمی رنگ بپاشی روی...
زندگیِ این منی که سیاه می دید
قبل از تو حتی خورشید را!
تو درونِ چشم هایت دایرةالمعارفی داشتی
که من معنیِ زندگی را همان لحظه فهمیدم
اما خودم را به نفهمی زدم تا باز هم مرورش کنم
تو با لبخندت تمامِ غصه ها را به بازی گرفتی
و... با "دوستت دارم" نگفتن هایت
دوست داشتن را برایم معنی کردی
دیروزِ من...
تو آمده بودی که... بروی...
نظرات شما عزیزان:
گاهی نمیشه دست از دوست داشتن یکی برداشت حتی وقتی ازش متنفری...!.gif)
.gif)
میشه اسم نویسنده ی این مطلبو بدونم؟
پاسخ:نویسنده شو خودمم نمیدونم .. یه پیجی توی فیسبوک با نام "عاشقانه هایی برای زن مردم " این مطلب رو پست کرده بود...
پاسخ:نویسنده شو خودمم نمیدونم .. یه پیجی توی فیسبوک با نام "عاشقانه هایی برای زن مردم " این مطلب رو پست کرده بود...
وای...چقدر بی نهایت خوبه...
نارنج 

ساعت16:51---20 آبان 1392
سکوت خواهم کرد
و قلبم را به زنجیر خواهم بست
تا تسخیر ناپذیر گردد.
لبانم را می دوزم
محبت و عشق را نقاشی خواهم کرد.
دستانم را خواهم برید
و زبانم را کوتاه.
تا ترس تو از زبانم من را امانی دهد.
شاید بتوانم در ذهن خود
قانون را به تساوی تقسیم کنم.
و اگر فرصتي بود
کودکان فقیر را لقمه نانی.
Childrenofgod.loxblog.com
و قلبم را به زنجیر خواهم بست
تا تسخیر ناپذیر گردد.
لبانم را می دوزم
محبت و عشق را نقاشی خواهم کرد.
دستانم را خواهم برید
و زبانم را کوتاه.
تا ترس تو از زبانم من را امانی دهد.
شاید بتوانم در ذهن خود
قانون را به تساوی تقسیم کنم.
و اگر فرصتي بود
کودکان فقیر را لقمه نانی.
Childrenofgod.loxblog.com
.: Weblog Themes By Pichak :.